علمی فرهنگی ورزشی چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 8:50 :: نويسنده : رضااشرفی آق گنبد
لیلی و مجنونبخش اول
یکی از بزرگترین شاعران ایران زمین، حکیم نظامی گنجوی است که از صاحبان سبک و بزرگترین داستان سرای زبان پارسی است که با خلق آثاری ارجمند برای همیشه جاودانه ماند.
![]() نظامی شاعری است بزرگ با آثار متعدد و متنوع و ما بر آنیم که در این مقاله و مقالاتی دیگر در اینده ای نزدیک مروری بر آثار او داشته باشم. موضوع این مقاله پرداختن و مرور غم نامه او یعنی افسانه معروف و مشهور عرب، داستان "لیلی و مجنون" است. این کتاب از دوبخش مقدمه و داستان اصلی تشکیل شده است.
بخش مقدمه کتاب مانند سایر آثار شاعران بزرگ و با ایمان، با حمد و ستایش خداوند آغاز می شود: ای نامِ تو بهترین سرآغاز بی نامِ تو نامه کی کنم باز؟ ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم ای کارگشای هر چه هستند نامِ تو کلید هر چه بستند ای هیچ خطی نگشته ز اول بی حجت نامِ تو مسّجل ای هست کن اساس هستی کوته ز درت درازدستی ای خطبه تو تبارک الله فیض تو همیشه بارک الله ای تو به صفات خویش موصوف ای نهی تو منکر، امر معروف پیش تو نه دین نه طاعت آرم افلاس تهی شفاعت آرم تا غرق نشد سفینه در آب رحمت کن و دستگیر و دریاب زان پیش کاجل فرا رسد تنگ و ایام عنان ستاند از چنگ ره باز ده از ره قبولم بر روضه تربت رسولم
نظامی در این ابیات با آوردن صدو پنج بیت ضمن وصف و ستایش خدا و شمردن صفات مختلف، خواستار لطف، رحمت و بخشش حق تعالی است. پس از حمد و ستایش حق به نعت حضرت رسول می پردازد. ای شاهسوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی ای ختم پیمبران مرسل حلوای پسین و ملح اوّل ای حاکم کشور کفایت فرمانده فتوی ولایت هرک آرد با تو خودپرستی شمشیر ادب خورد دودستی ای خاک تو توتیای بینش روشن به تو چشم آفرینش
نظامی در این ایبات با کلملت بسیار زیبا، حضرت رسول را نعت کرده و او دلیل آفرینش هستی می داند. پس از نعت حضرت درباره معراج ایشان صحبت می کند. ای نقش تو معرجِ معانی معراجِ تو نقل آسمانی از هفت خزینه درگشاده بر چار گهر قدم نهاده از حوصله زمانه تنگ بر فرقِ فلک زده شباهنگ چون شب علمِ سیاه برداشت شبرنگ تو رقص راه برداشت خلوتگه عرش گشت جایت پرواز پری گرفت پایت سر بر زده از سرای فانی بر اوج سرای امّ هانی جبریل رسید طوق بر دست کز بهر تو آسمان کمر بست بر هفت فلک حلقه بستند نظاره توست هرچه هستند ..... نظامی عنوان می کند که وقتی قاصد شاه رسید و نامه را خواندم نه جرات داشتم که از این کار سر باز بزنم و نه اینکه رغبتی برای سرایش این داستان داشتم، تا اینکه فرزند ارجمندم –محمد- که مثال جان برایم عزیز است از من خواست تا همانگونه که داستان "خسرو شیرین" را به نظم در آوردم در مورد "لیلی و مجنون" هم این کار انجام دهم
نظامی پس از صحبت درباره معراج حضرت رسول، درباره آفرینش هستی هم ابیاتی می آورد و پس از دلیل سرایش این کتاب را عنوان می کند: روزی به مبارکی و شادی بودم به نشاط کیقبادی ابروی هلالیم گشاده دیوان نظامیم نهاده صبح از گل سرخ دسته بسته روزم به نفس شده خجسته در خاطرم اینکه وقت کار است کاقبال رفیق و بخت یار است تا کی نفس تهی گزینم؟ وز شغل جهان تهی نشینم؟
در این ابیات نظامی عنوان می کند که یکروز با خوشی و شادی نشسته بود و دیوانش هم روبرویش قرار داشت. با خود فکر می کردم که تا کی می خواهم اینگونه بنشینم بهتر است که کار مفیدی انجام دهم. من در حال فکر به این موضوع بودم که: در حال رسید قاصد از راه آورد مثال حضرت شاه بنوشته به خطِ خوبِ خویشم ده پانزده سطر نغز بیشم کای محرم حلقه غلامی جادو سخن جهان، نظامی از چاشنی دمِ سحرخیز سحری دگر از سخن برانگیز خواهم که به یاد عشقِ مجنون رانی سخنی چو درّ مکنون چون لیلی بکر اگر توانی بکری دو سه در سخن نشانی تا خوان و گویم: این شکر بین جنبانم سر که: تاج سر بین
قاصد شاهِ وقت –شروانشاه- برای نطامی نامه ای می فرستد و با عناوین زیبا او را مخاطب قرار داده و از او می خواهد که داستان "لیلی و مجنون" را به نظم در آورد. نظامی عنوان می کند که وقتی قاصد شاه رسید و نامه را خواندم نه جرات داشتم که از این کار سر باز بزنم و نه اینکه رغبتی برای سرایش این داستان داشتم، تا اینکه فرزند ارجمندم –محمد- که مثال جان برایم عزیز است از من خواست تا همانگونه که داستان "خسرو شیرین" را به نظم در آوردم در مورد "لیلی و مجنون" هم این کار انجام دهم. سرانجام نظامی راضی شده و کار را با بی میلی شروع می کند و به گفته خودش در مدت زمانی کمتر ازچهار ماه، چهار هزار بیت را می سراید. این چارهزار بیت اکثر شد گفته به چار ماه کمتر
سپس ابیاتی را در مدح "شروانشاه"، سپردن فرزندش به او و شکایت از حسودان آورده و به نصیحت فرزندش می رسد و با ابیاتی بسیار زیبا او را نصیحت می کند، گویی که غیر مستقیم تمام فرزندان ایران را نصیحت می کند. ای چارده ساله قرة العین بالغ نظر علوم کونین آن روز که هفت ساله بودی چون گل به چمن حواله بودی واکنون که به چارده رسیدی چون سرو بر اوج سر کشیدی غافل منشین نه وقت بازیست وقت هنر است و سرفرازیست دانش طلب و بزرگی آموز تا به نگرند روزت از روز چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش دولت طلبی سبب نگه دار با خلق خدا ادب نگه دار
نظامی به فرزندش می گوید که دیگر زمان بازی گذشته وقت فراگیری علم ودانش و کمال و ادب است و با زبانی بسیار شیوا راه و روش بزرگی را نه تنها به فرزند خود بلکه به تمام فرزندان این مرز و بوم آموزش می دهد. سپس نکاتی را یادآوری می کند از جمله خوبی کم گویی، آنگاه به یاد رفتگانش شعر می سراید. سپس با ابیاتی کوتاه نکاتی از رازهای زندگی را از جمله فراموش کردن جسمپف سرکشی و عمر رفته، ترک خدمت شاهان، گرایش به قناعت و خرسندی، فروتنی و خوشرو بودن و خدمت به خلق از جمله مواردی است که نظامی با بیانی شیرین آنها را عنوان می کند. سپس به داستان لیلی و مجنون می رسد. چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 8:34 :: نويسنده : رضااشرفی آق گنبد
زن و شوهرداستانی از فرانتس کافکا
فرانتس کافکا یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن بیستم بود.
![]() آثار کافکا که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همه آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمره تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار میآیند.
یکی از داستان های این نویسنده با عنوان زن و شوهر از نظرتان می گذرد: کسب و کار به طور کلی آنقدر خراب است که گاه گداری وقتی در دفتر وقت زیاد می آورم، کیف مستوره ها را برمی دارم تا شخصاً سراغ مشتری ها بروم. از جمله مدت ها بود قصد داشتم یک بار هم سراغ «ن» بروم که قبلاً با هم رابطه تجاری مستمری داشتیم که سال پیش به دلایلی برای من نامعلوم، تقریباً قطع شد. برای ناپایداری هایی از این دست هم حتماً نباید دلیل ملموسی وجود داشته باشد؛ در شرایط بی ثبات امروزی بیشتر وقت ها یک هیچ وپوچ یک حالت روحی کار خودش را می کند؛ بعد هم یک هیچ و پوچ، یک کلمه می تواند کل موضوع را دوباره سروسامان بدهد. اما ملاقات با «ن» کمی دست و پاگیر است، پیرمردی است این اواخر بسیار رنجور و گرچه هنوز خودش امور کسب را در دست دارد، اما، کمتر به مغازه می آید؛ برای ملاقات با او باید به منزلش رفت و آدم بدش نمی آید این نوع انجام معامله را هرچه بیشتر عقب بیندازد.غروب دیروز اما بعد از ساعت ? راه افتادم؛ البته دیگر ساعت مناسبی نبود اما مسئله کار بود نه دید و بازدید. شانس آوردم. «ن» منزل بود؛ وارد که شدم گفتند تازه با زنش از قدم زدن برگشته و به اتاق پسرش رفته که ناخوش احوال و بستری بود. به من هم گفتند به آن اتاق بروم؛ اول این پا آن پا کردم اما بعد دیدم بهتر است هر چه زودتر این دیدار ناخوشایند را تمام کنم. در همان هیبتی که بودم با پالتو، کلاه و کیف مستوره ها به دست از اتاق کوچکی رد شدم و به اتاقی که در آن چند نفری در نوری مات دور هم نشسته بودند و محفلی کوچکتر درست شده بود، رفتم.لابد غریزی بود که اول نگاهم به دلالی که خیلی خوب می شناسمش و به نوعی رقیبم است، افتاد. پس او قبل از من خودش را به اینجا رسانده بود! انگار که پزشک معالج باشد، راحت چسبیده به تخت بیمار جا خوش کرده بود. پالتوی زیبای گشاد دکمه نشده ای پوشیده و با ابهت نشسته بود. پررویی اش نظیر ندارد. احتمالاً مرد بیمار هم که با گونه های اندک از تب سرخ دراز کشیده بود و گاهی نگاهی به او می انداخت، همین نظر را داشت. آنقدرها هم جوان نیست، پسر را می گویم، مردی به سن و سال من با ریشی پر و کوتاه و به خاطر بیماری، نامرتب. «ن» پیر، مردی بلند و چهارشانه که با شگفتی متوجه شدم از فرط ناراحتی لاغر و خمیده و پریشان شده است، هنوز همانطور که از راه رسیده بود، پالتوی پوست به تن ایستاده و به نجوا به پسرش چیزی می گفت.زنش کوچک اندام و ظریف اما پرتحرک، – گرچه حواسش به «ن» بود و به هیچ یک از ما توجهی نداشت _ سعی می کرد تا پالتوی پوست را از تن «ن» درآورد که به خاطر اختلاف قدشان با اشکال مواجه شده بود، اما سرانجام موفق شد. شاید هم مشکل اصلی این بود که «ن» قرار نداشت و مدام با دست هایش دنبال صندلی می گشت که بالاخره پس از کندن پالتو زنش به سرعت به طرفش کشید. خود زن پالتوی پوست را برداشت و در حالی که تقریبا زیرش گم شده بود از اتاق بیرون رفت.به نظر می آمد که بالاخره نوبت من رسیده بود. به عبارت دیگر نرسیده بود و اوضاع نشان می داد که هرگز هم نمی رسید. اگر می خواستم تلاش کنم باید درجا می کردم، چون حس می کردم شرایط برای مذاکره ای تجاری مدام بدتر می شد؛ اهلش هم نبودم تا ابد سرجایم بنشینم، مثل آن دلال که انگار چنین قصدی داشت؛ تازه من که اصلاً خیال نداشتم ملاحظه او را بکنم. بنابراین با وجودی که متوجه شدم «ن» دلش می خواست کمی با پسرش صحبت کند، بی معطلی شروع کردم به حرف زدن. بدبختانه عادت دارم وقتی مدتی هیجان زده حرف می زنم _ که اغلب اوقات پیش می آید و در اتاق آن بیمار زودتر از همیشه پیش آمد _ بلند شوم و همان طور که حرف می زنم، اینور و آنور بروم. در دفتر خودم عادت بدی نیست، ولی در منزل دیگران کمی اسباب زحمت است. ولی نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، به خصوص که سیگارم را هم همراه نداشتم. خب هر کسی عادت های بدی دارد، تازه در مقایسه با عادت های آن دلال از عادت های خودم بدم نمی آمد. وقتی دید ما آنقدر ساکتیم، لبخندی زد و سری تکان داد و گفت: «خوابش برده» و با معصومیتی بی نهایت همان دستی را که من با انزجار و چندش به دست گرفته بودم، گرفت و _ انگار که بازی می کند _ بوسید و _ خدا می داند که ما سه نفر چه قیافه ای داشتیم – «ن» تکان خورد، خمیازه بلندی کشید، زن پیراهن را تنش کرد
مثلاً همین عادتش که هی کلاهش را که به دست گرفته و آرام تکان می دهد ناگهان و غیرمنتظره سرش می گذارد و بلافاصله انگار که اشتباه کرده باشد، برمی دارد؛ اما به هرحال لحظه ای کلاه به سر می نشیند و این کار را هم هی تکرار می کند. واقعاً که چنین حرکتی اصلاً شایسته نیست. کاری به کارش ندارم، اینور و آنور می روم، حواسم کاملاً جمع حرف هایی است که می زنم و توجهی به او ندارم. اما حتماً کسانی هستند که کلاه بازی او حواسشان را حسابی پرت می کند. البته وقتی دارم تلاش می کنم این کارشکنی ها را که نمی بینم هیچ، اصلاً هیچ کس را نمی بینم. طبیعتاً متوجه ام که چه می گذرد ولی تا وقتی که حرفم تمام نشده و یا تا وقتی که اعتراضی نشنوم، برایم اهمیتی ندارند. مثلاً متوجه شدم که «ن» اصلاً حال و حوصله گوش کردن نداشت؛ دست ها را روی دسته صندلی گذاشته بود بی حوصله اینور و آنور می شد، نگاهش به من نبود بلکه بی هدف در خلا پرسه می زد و در صورتش آنچنان بی توجهی دیده می شد که انگار کلمه ای از گفته هایم حتی حس حضور من در آنجا راهی به وجودش پیدا نمی کرد. تمام این رفتار بیمارگونه و نومیدکننده را می دیدم، اما باز هم حرف می زدم، انگار که قصد داشتم با حرف هایم با پیشنهادهای مناسبم _ خودم هم از امتیازاتی که می دادم بی آن که کسی طلب کرده باشد، وحشت برم داشته بود _ هر طور شده توازنی ایجاد کنم. از این هم که متوجه شدم آن دلال بالاخره کلاهش را روی پا گذاشت و دست ها را به سینه زد، احساس رضایت خاصی کرده بودم. به نظر می رسید توضیحات من که در مواردی با توجه به حضور او بیان می شد، برنامه هایش را تا حدی به هم ریخته بود. شاید هم با آن احساس رضایتی که در من به وجود آمده بود، بی وقفه به حرف زدن ادامه داده بودم اگر که پسر که تا آن لحظه برایم اهمیتی نداشت و توجهی به او نکرده بودم دفعتاً سر از بالش برنداشته و با مشت تهدیدم نکرده و به سکوت وادارم نکرده بود. معلوم بود که می خواهد حرفی بزند، چیزی نشان بدهد اما توان کافی نداشت. اول فکر کردم دچار پریشانی ناشی از تب شده، اما وقتی بی اختیار و بلافاصله به «ن» پیر نگاهی انداختم، متوجه منظورش شدم.«ن» نشسته بود با چشم های باز یخ زده، بیرون زده و بی رمق می لرزید و به جلو خم شده بود، انگار که پس گردنش را گرفته باشند یا پس گردنی خورده باشد؛ لب پائین حتی فک زیرین با آن لثه لخت، بی اختیار آویزان بود تمام صورتش به هم ریخته بود؛ گرچه به سنگینی اما هنوز نفس می کشید. بعد هم انگار رها شده باشد روی پشتی صندلی افتاد. چشم ها را بست، ردی از تقلایی عظیم در صورتش کشیده شد و سپس تمام شد. به سرعت به طرفش رفتم، دست سرد و بی جان آویزان را که به چندشم انداخت، گرفتم؛ نبض نمی زد. پس تمام کرده بود. خب پیر بود. خدا کند که مرگ برای ما هم آسان باشد. چند کار بود که باید می کردیم. کدامش واجب تر بود؟ در پی کمک به دور و برم نگاه کردم، ولی پسرک روانداز را روی صورتش کشیده بود و هق هقش که انگار تمامی نداشت به گوش می رسید؛ دلال به سردی وزغی در دو قدمی «ن» و روبه رویش نشسته بود و جم نمی خورد.معلوم بود مصمم است جز اینکه منتظر گذشت زمان باشد، کاری انجام ندهد. پس من، فقط من مانده بودم که باید کاری می کردم و در آن لحظه هم مشکل ترین کار را یعنی دادن خبر به زن به روشی قابل قبول به روشی که در دنیا وجود نداشت. ![]() در همین لحظه گام های تند و پرشتابش را در اتاق کناری شنیدم.زن – هنوز لباس بیرونش را به تن داشت، وقت نکرده بود تا عوض کند _ لباس خوابی را که روی بخاری گرم کرده بود، آورد و می خواست تن شوهرش کند.وقتی دید ما آنقدر ساکتیم، لبخندی زد و سری تکان داد و گفت: «خوابش برده» و با معصومیتی بی نهایت همان دستی را که من با انزجار و چندش به دست گرفته بودم، گرفت و _ انگار که بازی می کند _ بوسید و _ خدا می داند که ما سه نفر چه قیافه ای داشتیم – «ن» تکان خورد، خمیازه بلندی کشید، زن پیراهن را تنش کرد، «ن» نق های پرمحبت زنش به خاطر خسته شدن از پیاده روی بسیار طولانی را با دلخوری ساختگی گوش کرد و عجیب بود که از بی حوصلگی هم حرف زد. بعد هم به خاطر اینکه به اتاق دیگری نرود تا مبادا بین راه سردش شود، موقتاً کنار پسرش در تختخواب دراز کشید. کنار پای پسرش سرش را روی دو بالشی گذاشت که زن با عجله آورده بود. این دیگر با توجه به آنچه که گذشته بود، به نظرم عجیب نیامد. بعد هم گفت که روزنامه عصر را بیاورند، بی توجه به مهمان ها روزنامه را به دست گرفت، اما نمی خواند. نگاهی سرسری به صفحه ها می انداخت و با تیزبینی شگفت انگیز کاسبکارانه ای کلمات ناخوشایندی در جواب پیشنهادهای ما می گفت، دست آزادش را مدام به طور تحقیرآمیزی تکان می داد و زبانش را پرسروصدا در دهن می گرداند و به رخ ما می کشید که از حرف های کاسبکارانه ما حالش به هم می خورد. دلال نتوانست جلوی خودش را بگیرد، چند کلمه نامناسب پراند؛ حتی او هم با تمام خرفتی حس کرده بود که پس از آن اتفاق باید تعادلی به وجود بیاید که البته به روش او امکان نداشت.من دیگر به سرعت خداحافظی کردم، در واقع از دلال ممنون بودم؛ بی حضور او قادر نبودم تصمیم به رفتن بگیرم. کنار در خانم «ن» را دیدم. درماندگی اش را که دیدم، بی اختیار گفتم که مرا کلی یاد مادرم می اندازد و وقتی حرفی نزد، اضافه کردم: «شاید دیگران باور نکنند، اما مادرم معجزه می کرد. هر چه را که ما خراب می کردیم، او درست می کرد. در همان کودکی از دستش دادم.» به عمد آرام و شمرده حرف می زدم، حدس زده بودم که گوش پیرزن سنگین بود. اما از قرار معلوم اصلاً نمی شنید. چون بی هیچ ربطی از من پرسید: «ظاهر شوهرم چی؟» بعد هم از کلماتی که برای خداحافظی گفت، فهمیدم مرا با دلال عوضی گرفته بود؛ دلم می خواست قبول کنم که در موارد دیگر آنقدر حواسش پرت نیست.بعد از پله ها پایین رفتم. پایین رفتن سخت تر از بالا رفتن بود که تازه این هم ساده نبود.وای که چه راه های بی سرانجامی هست و چه باری را باید همچنان با خود بکشیم. سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : رضااشرفی آق گنبد
برای ما كه از نعمت شنوایی بهرهمند هستیم و هر لحظه اراده كنیم مقاصد و امیال خود را در قالب كلمات و جملات به دیگران میگوییم، اندیشه اینکه شنوایی و زبان[1] چه نقش مهمی در زندگی افراد دارد، بدون شك میسر نیست؛ ولی اگر نظریه دانشمندان را درباره رابطه میان زبان و اندیشه بپذیریم و اهمیت زبان را در امور اجتماعی بررسی كنیم، به این حقیقت بیشتر پیخواهیم برد كه گروه ناشنوا كه به سبب محرومیت از حس شنوایی، قادر به تكلم نیز نمیباشند، زندگی سختی را میگذرانند. آنكه زبانش بسته است، قدرت تفكرش نیز محدود است؛ زیرا انسان، هم مقاصد خود را با کلمات بیان میکند و هم با این کلمات و مفاهیم فکر میکند و اگر این وسایل در دسترس فرد نباشد، قدرت اندیشه او محدود خواهد شد. حس شنوایی و زبان، دو عامل مهم یادگیری محسوب میشوند و فقدان آنها كوشش شخص را در امر یادگیری، بیش از حد تصور مشكل میسازد و چهبسا برای عدهای غیرممكن مینماید. از طرفی زبان، یكی از عوامل متحد ساختن گروههای اجتماعی است و کسی كه از این وسیله اتحاد محروم است، به ناچار باید بار سنگین زندگی را بیش از دیگران در تنهایی به دوش كشد و سختی و محرومیت را حس كند.
درباره نقص شنوایی، تعاریف و طبقهبندیهای زیادی صورت گرفته است. شایعترین این طبقهبندی آن است كه، مبتلایان را به دوگروه "ناشنوا" و "كمشنوا" تقسیم میكند. این طبقهبندی جز در مواردی كه متخصصان، تعاریف متفاوت و گوناگونی از آن ارائه میدهند، نسبتا ساده است. معمولا دو نوع ناشنوایی وجود دارد:
الف. ناشنوایی ادراکی: ناشی از اختلال حلزون یا عصب شنوایی است كه ناشنوایی عصبی و اكتسابی نیز گفته میشود.
ب. ناشنوایی هدایتی: ناشی از اختلال مكانیسمهای گوش میانی برای انتقال صوت به داخل گوش است كه ناشنوایی انتقالی نیز نامیده میشود.
زمانی میتوان از نقص شنوایی صحبت كرد كه كودك، بنا به دلایلی مثل بدكاری گوش یا اعصاب مربوط به آن، در شنیدن اصوات محیطی با مشكل مواجه باشد. پذیرفتهترین تعاریفی كه منعكسكننده نظریات متخصصان تربیتی است، تعاریفی است كه توسط كمیته اجرایی كنفرانس مدیران آموزشی مخصوص ناشنوایان، بهعمل آمده است. در اینجا این تعاریف را ذكر میكنیم.
نقص شنوایی
یك اصطلاح ژنریك است كه نمایانگر آن عده از ناتواناییهای شنوایی است كه ممكن است درجات شدت و ضعف آن بین خفیف تا عمیق متغیر باشد. نقص شنوایی، شامل دو گروه فرعی ناشنوا و كمشنوا میباشد.
الف. ناشنوا: كسی است كه اختلال شنوائیش از روند پردازش موفقیتآمیز اطلاعات كلامی كه از طریق شنیدن(چه با سمعك و چه بدون سمعك) به دست میآید، جلوگیری میكند.
ب. كمشنوا: به كسی اطلاق میشود كه بهطور كلی با بهرهگیری از وسایل كمكشنوایی بتواند از باقیمانده شنوایی خود در پردازش و فرایندسازی اطلاعاتی كه از طریق شنیدن به دست میآورد، استفاده كند.[2]
برای ناشنوایی، تعاریف بسیاری آمده است ولی آنچه در تمامی این تعاریف قابل توجه است، ارتباط شنوایی با تكلم و گویایی است. در نیمه اول قرن بیستم بهخصوص در دهه 1930 تا 1940 میلادی بسیاری از تعاریف مربوط به ناشنوایی در رابطه با آثار نامطلوب ناشنوایی در گذران زندگی فرد بوده است؛ ولی بعدا و بهخصوص در نیمه دوم قرن بیستم اكثر تعاریف ناشنوایی به نحوی با مساله تكلم و مراوده كلامی مربوط میگردد. زیرا ناشنوایی در رابطه با ناگویایی قابل لمستر است و سنگینی فقدان این حس مهم بشری از این طریق بهتر نمایان میشود.[3]
ذكر این نكته ضروری است كه رابطه نزدیكی بین فقدان شنوایی و عقبماندگی ذهنی در رشد زبان وجود دارد. به همین دلیل متخصصان تاكید زیادی به زمان شروع نقص شنوایی دارند. نقص شنوایی هرچه زودتر در كودك ایجاد شود، رشد زبان در او بیشتر آسیب خواهد دید. به همین دلیل متخصصانی كه با كودكان مبتلا به نقص شنوایی كار میكنند اغلب اصطلاحاتی نظیر ناشنوایی مادرزادی(یعنی آنها كه هنگام تولد ناشنوا هستند) و ناشنوایی غیرارثی(یعنی آنها كه مدتی بعد از تولد به ناشنوایی دچار میشوند) استفاده میكنند. دو اصطلاح دیگر كه اغلب در زمینه یادگیری زبان این كودكان بهكار میروند عبارتند از:
1. ناشنوایان قبل از فراگیری زبان: یعنی اینكه در زمان تولد یا اینكه در اوایل زندگی و قبل از اینكه زبان یا گفتار رشد كند، رخ میدهد.
2. ناشنوایان بعد از فراگیری زبان: یعنی ناشنوایی بعد از رشد زبان و گفتار به وجود میآید.[4]
اندازهگیری شنوایی
برای اندازهگیری قدرت شنوایی، دو بعد را در صدا مورد سنجش قرار میدهند. یكی فركانس و دیگری شدت صوت. فركانس، عبارت است از تعداد ارتعاشاتی(سیكلها) كه هر ثانیه در برابر یك موج صورت میگیرد. شدت صوت، عبارت است از بلندی نسبی یك صدا. سطح شنوایی یك فرد را از طریق تعیین میزان شدتی كه در آن فرد صدایی میشنود، تخمین میزنند.
شنوایی را معمولا با دسیبل(DB) كه نوعی سنجش نسبی شدت صوت است، اندازهگیری میكنند. دسیبل صفر، نمایانگر شنوایی بهینه است. وجود نقص تا 26 دسیبل طبیعی است. از 26 تا 70 دسیبل كمشنوا و از 71 دسیبل به بالا ناشنوا تلقی میشود.[5]
ناشنوایی براساس سطح شنوایی از دست رفته و ملاحظات آموزشی، به پنج گونه تقسیمبندی شده است:
الف. ملایم یا خفیف: 40-27 دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد برای شنیدن صداهای ضعیف یا بافاصله مشكل دارد و احتمالا برای تكلم صحیح نیازمند گفتاردرمانی است.
ب. متوسط: 55-41 دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد میتواند مكالمات رودررو را بشنود، اما در درك شنوایی بحثهای کلاس درس با مشكل مواجه است. احتمالا وسایل كمكی در زمینه شنوایی و نیز جلسات گفتاردرمانی مورد نیاز است.
ج. متوسط تا شدید: 70-56 دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد نیاز به سمعك دارد و برنامه آموزشی وی باید بهطور جدی شامل تربیت شنوایی و آموزش تكلم و زبان باشد.
د. شدید: 90-71 دسیبل شنوایی از دسترفته: فرد تنها قادر به شنیدن صداهای بلند و نزدیك است و گاهی به عنوان ناشنوا قلمداد میگردد. اینگونه افراد نیازمند سمعك، برنامه آموزشی ویژه ناشنوایان و نیز آموزش تكلم و زبان هستند.
ه. عمیق: 91 به بالاتر دسیبل از دسترفته: فرد احتمالا صداهای بلند و ارتعاشات آن را میشنود و برای درك امور عمدتا بر حس بینایی تكیه دارد. معمولا این افراد ناشنوا محسوب میشوند.[6]
بررسی برخی اقسام ناشنوایی
الف. كری روانی: بعضی افراد از نظر عضوی هیچگونه نقصی در دستگاه شنوایی ندارند ولی با اینهمه از شنیدن اصوات بهخصوصی عاجر میباشند. البته امروزه با اختراع دستگاه شنواییسنج و وجود تستهای روانی، ناشنواییها از هم تفكیك میشوند و كودكان هر دسته تحت آموزش ویژه خود قرار میگیرند.
یكی از معمولترین انواع كری روانی، "كری هیستری" است. بیمارانی كه تحت عنوان هیستریك تقسیمبندی میگردند، اصولا اختلالاتی در آلات حس و حركت آنان وجود ندارد. این دسته از بیماران با وجودی كه هیچگونه نقص عضوی ندارند و ساختمان چشم و گوش و یا اعضای آنان سالم است، نمیبینند و نمیشنوند. گاهی این اختلال در حافظه فرد مبتلا مشاهده میشود و بیمار همه مخلوقات و حتی نام خویش را از یاد میبرد.
یكی دیگر از انواع كری روانی را "كری لفظی" میخوانند. این دسته از مبتلایان با وجودی كه اصوات را به خوبی میشنوند، قادر به فهم معانی كلمات نیستند. به عبارت دیگر، شخص مبتلا نمیتواند بین كلمهای كه شنیده است و شی مربوط به آن كلمه، رابطهای برقرار سازد. علت اصلی این نوع كری ممكن است در اعصاب شنوایی یا مغز باشد و یا به علت ضربه یا حادثهای از قبیل تصادف ایجاد شده باشد.
استعمال بیش از حد و نامناسب داروها، گاهی نقایصی را در دستگاه شنوایی سبب میگردد. كنین، آسپرین و استعمال بیش از حد آنتیبیوتیكها تاثیر نامطلوبی بر دستگاه شنوایی میگذارد. همچنین اشخاصی كه در كارخانه یا مكانهای شلوغ كار میكنند پس از مدتی نسبت به آن اصوات نوعی مصونیت پیدا میكنند و پس از چندی متوجه میگردند كه حساسیت شنوایی آنان نسبت به برخی از صداها تقلیل یافته است.
ب. نقص شنوایی در پیری: بهتدریج كه انسان رو به پیری میرود، نوعی فرسودگی عمومی ظاهر میشود. این فرسودگی شامل دستگاه شنوایی نیز میگردد. به تجربه ثابت گردیده كه بعد از 40 سالگی بعضی از اعضای اعصاب شنوایی رو به ضعف نهاده و كمكم شنوایی رو به افول میرود.[7]
ویژگیهای كودكان ناشنوا
1. رشد شناختی و هوشی
نتایج تحقیقات اخیر برخلاف گذشته نشان میدهد افراد ناشنوا، سختشنوا و كمشنوا، گروهی هستند كه توانایی هوشی و شناختی طبیعی دارند. سالها روانشناسان عقیده داشتند كه ظرفیت استدلال و تفكر افراد ناشنوا پایین است. البته باید توجه داشت كه این نتایج به خاطر آزمونهای نامناسب افراد ناشنوا بوده است. ولی امروزه با تصحیح آزمونها نشان داده شده كه افراد مبتلا به نقص شنوایی، تواناییهای هوشی و شناختی طبیعی دارند، هرچند نمره خوبی در آزمونهای هوشی دریافت نكنند.
2. پیشرفت تحصیلی
علیرغم تواناییهای هوشی و شناختی طبیعی، متوسط پیشرفت تحصیلی بیشتر كودكانی كه ناشنوا هستند، بهطور قابل ملاحظهای پایینتر از میانگین همتایان شنوای آنهاست. پال و جكسون، گزارش كردهاند: یكی از قویترین یافتهها این است كه ارتباط معكوسی بین نقص شنوایی و پیشرفت تحصیلی وجود دارد؛ یعنی هرچه نقص شنوایی شدیدتر باشد، پیشرفت تحصیلی پایینتر است. كودكانی كه ناشنوایی ناچیز یا متوسط دارند و به عنوان سختشنوا در نظر گرفته شدهاند، با احتمال بیشتری در كلاسهای آموزش عادی یا در كلاسهای مخصوص این كودكان، علیرغم باقیمانده شنوایی 3-1 سال از نظر پیشرفت تحصیلی عقبتر از همتایان شنوای خود هستند.
3. رشد زبان
برخی بیان میكنند كه، ناتوانی اولیه كودك ناشنوا، محرومیت از صدا نیست بلكه محرومیت از زبان است. كودكانی كه توانایی شنیدن دارند از طریق شنیدن، درك و بیان لغات را آغاز میكنند و از نظر شناختی به رسش میرسند؛ اما برای كودكانی كه قادر به شنیدن نیستند یا نمیتوانند به خوبی بشنوند، این تجربه كمتر حاصل میشود و آنها مدرسه را با تاخیر رشد زبانی آغاز میكنند و برخی از آنها هرگز از نظر رشد زبانشناسی و تحصیلی به همتایان خود نمیرسند. كودكانی كه كمشنوا هستند و توانایی شنوایی آنها پایین است با احتمال بیشتری رشد زبانی خود را تقویت میكنند. پژوهشی كه اكتساب مهارتهای زبانی، صحبت كردن و خواندن و نوشتن را در كودكان ناشنوا بررسی كرده، نشان میدهد كه زبان كودكانی كه ناشنوا هستند به همان شیوه كودكان شنوا رشد میكند، ولی بهطور قابل توجهی آهنگ آن كندتر است.
4. رشد هیجانی و اجتماعی
بنابر اعتقاد موریس، همه انسانها نیازهای اساسی مشابهی دارند كه برای رشد سالم فردی آنها باید ارضا شوند. در میان آنها میتوان به نیاز ارتباط با دیگران اشاره كرد. نیاز اساسی به ارتباط انسانی در افراد ناشنوا همیشه ارضا نمیشود. اطرافیان این نوع كودكان در مورد بسیاری از مفاهیم پیچیده مانند مرگ بستگان، مشكلات هیجانی، مسائل نوجوانی و جوانی و ... اطلاعات كافی به آنها نمیدهند و والدین آنان بیشتر برای روشن كردن این مطالب با ایشان ارتباط برقرار نمیكنند و كودك هر روز بیشتر در ترس، نگرانی و دلهره تنها میماند. بنابراین، ناكامی كه ناشی از ارتباط ضعیف است، میتواند منجر به مشكلات رفتاری یا هیجانی برای افراد ناشنوا شود و بر رفتار، ارتباطات و انگیزش آنها اثر بگذارد. از آنجایی كه مهارتهای ارتباطی برای یادگیری تحصیلی ضروری هستند وقتی اینگونه مهارتها تحت تاثیر قرار میگیرند، پیشرفت تحصیلی نیز متاثر میشود؛ اما رشد اجتماعی و شناختی در كودكان ناشنوا ضرورتا با تاخیر مواجه نمیشود، به شرط اینكه از سالهای اولیه، آنها در جریان ارتباطهای پرمعنی و معقولانه قرار گیرند.[8]
[1] . زبان: معمولا به تمام اشكال و انواع ارتباطات انسانی اطلاق میگردد كه بازگو نمودن افكار و احساسات گوناگون از طرق مختلف مانند نوشتن، گفتن، خواندن، بهكارگیری دستور و قواعد زبان، تغییرات قیافه، اداها، هنر و غیره را شامل میشود.
[2] . هالاهان، دانیل و كافمن، جیمز؛ كودكان استثنایی، ترجمه مجتبی جوادیان، آستان قدس رضوی، 1373، چاپ سوم، ص 394.
[3] . پاكزاد، محمود؛ كودكان استثنایی، تهران، شابک، 1376، چاپ سوم، ص 345.
[4] . هالاهان، دانیل و كافمن، جیمز؛ كودكان استثنایی، ص 395.
[5] . ای كرك، ساموئل و گالاگر، جیمز؛ آموزش و پرورش كودكان استثنایی، ترجمه مجتبی جوادیان، انتشارات آستان قدس رضوی، 1371، چاپ اول، ص 336.
[6] . كاكاوند، علیرضا؛ روانشناسی و آموزش كودكان استثنایی، تهران، روان، 1385، چاپ اول، ص 178.
[7] . پاكزاد، محمود؛ كودكان استثنایی، ص 359.
[8] . روانشناسی و آموزش كودكان استثنایی، ص 192 الی 194.
پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : رضااشرفی آق گنبد
وزوز گوش عبارت است از احساس يك صدا يا زنگ در گوش كه معمولا حالت ذهني (سابژكتيو) و بندرت حالت عيني (ابژكتيو) دارد. در حالت سابژكتيو (نوع غير ارتعاشي)، وزوز گوش را فقط خود بيمار ميشنود ولي در حالت ابژكتيو (نوع ارتعاشي) پزشك هم به كمك روشهايي ميتواند آن را بشنود. فرد در موارد خفيف فقط آن را در محيطهاي آرام و در شب، زمان خواب ميشنود. گاه وزوز گوش آنقدر شديد است كه نهتنها باعث اختلال شنوايي و ناراحتي عصبي ميشود بلكه ممكن است فرد را به خودكشي سوق دهد. وزوز گوش غالبا نشانه بيماريهاي گوش است و گاه اولين و تنها نشانه اين بيماريهاست. در بسياري از موارد علت آن را نميتوان كشف كرد. وزوز گوش سابژكتيو از اختلالات كل سيستم شنوايي ازگوش خارجي تا حلزون و از عصب زوج هشتم تا كورتكس مغز ناشي ميشود. خصوصيات وزوز گوش به تعيين محل اختلال كمك نميكند، اما در بعضي از اختلالات يك نوع وزوز گوش، شيوع بيشتري دارد. وزوز گوش سابژكتيو كه از سرومن مجراي خارجي گوش، سوراخ شدگي پرده تمپان يا وجود مايع در گوش مياني ناشي ميشود، معمولا فركانسي پايين دارد و ممكن است متناوب باشد. اين حالت باعث خفه شدن ديگر صداها و تغيير صداي بيمار ميشود. در اتواسكلروز تقريبا هميشه در مراحلي از بيماري وزوز گوش ظاهر شده، ماهها يا سالها باقي مانده، سپس با پيشرفت بيماري، از بين ميرود. وزوز گوش در اين بيماران حالت ثابت دارد (بدون نوسانات وسيع) و ممكن است به صورت سوت، زنگ يا مخلوطي از چندين صدا باشد. وزوز گوش در اوتيت مديا غالبا حالت ضرباني دارد و با رفع التهاب، ناپديد ميشود. اوتيت مدياي مزمن بندرت سبب وزوز گوش ميشود. در پيرگوشي و كاهش شنوايي ناشي از صدا، وزوز گوش معمولا پرفركانس است و بيشترين شدت آن در حدود فركانسي است كه حداكثر كاهش شنوايي وجود دارد. هر فردي كه بر اثر صدايي بلند (نظير شليك گلوله) دچار وزوز گوش (و كاهشگذاري شنوايي) ميشود، بايد بداند كه اين وزوز گوش يك هشدار است بر اين كه اگر به مواجهه با اين صدا ادامه دهد، دچار كاهش شنوايي دائمي خواهد شد. برخي از داروها نظير ساليسيلاتها، ايبوپروفن، ايندومتاسين، فنيل بوتازون، آمينوگليكوزيدها، فلزات سنگين (نظير آرسنيك)، كينين و بعضي از ضد افسردگيها (آمي تريپتيلين، آموكساپين، دزيپرامين، دوكسپين، ايميپرامين، نورتريپتيلين، تري ميپرامين، پروتريپتلين و تزازودن) ميتوانند با آسيب حلزون و عصب زوجVIII باعث وزوز گوش شوند. اين وزوز گوش معمولا فركانس بالا داشته و ممكن است با قطع دارو ادامه يابد. گاه حتي با يك دوز واحد و اندك از اين داروها وزوز گوش رخ ميدهد. رخداد وزوز گوش ميتواند هشداري باشد كه در صورت قطع نكردن دارو كاهش شنوايي برگشتناپذير خواهد بود. تغييرات عروقي در ( CNSبه علت آرتريواسكلروز يا هيپرتانسيون) به طور شايع باعث وزوز گوش با فركانس بالا ميشود. در هيپرتانسيون غالبا وزوز گوش با ميزان فشارخون نوسان ميكند. تومورهاي يوستريور فوساي جمجمه بويژه تومورهاي زاويهCP در اوايل سير خود باعث وزوز گوش ميشوند. حتي ممكن است نوروم آكوستيك چندين سال قبل از ايجاد كاهش شنوايي يا اختلال تعادل، با وزوز گوش (مداوم و با فركانس بالا يا پايين) تظاهر كند. وزوز گوش يكي از 3 علامت مشخصه بيماري منير است. اين وزوز گوش نوساني فركانس پايين دارد و قبل از حمله حاد، سرگيجه ظاهر ميشود و بعد از حمله تقريبا ناپديد ميشود. كنترل بيماري منير، اين وزوز گوش را كاهش ميدهد، ولي معمولا آن را از بين نميبرد. وزوز گوش، ديپلاكوزيس و به همخوردگي صداها عملا شنوايي اين بيماران را بيشتر از آنچه درPTA ديده ميشود، كاهش ميدهد. كمخوني و افت فشارخون به صورت برگشتپذير باعث وزوز گوش خفيف ميشوند. قبل از حملات صرع و ميگرن ممكن است وزوز گوش رخ دهد. سيفيليسCNS ممكن است باعث وزوز گوش (معمولا ممتد و با فركانس بالا) شود. گاه به علت احتقان وريدي يا پلاكهاي داخل شرايين كاروتيد صداهايي ايجاد ميشود كه بيماران به اشتباه آن را وزوز گوش ميخوانند. اين صداها با ضربان قلب همزماني دارند و با فشار بر شريان كاروتيد مشترك موقتا از بين ميروند. بعضي از سوفلهاي قلبي در جمجمه بصورت وزوز گوش ضرباني شنيده ميشوند. وزوز گوش عروقي معمولا فركانس پايين دارد. گاه با بررسي گوش وCNS هيچ علتي براي وزوز گوش يافت نميشود و اين وزوز منشاء عصبي يا فونكسيونل دارد. استرسهاي عاطفي و خستگي باعث تشديد وزوز گوش ميشوند كه در اين حالت وزوز گوش در انتهاي روز شديدتر است. در كساني كه كاهش شنوايي هدايتي دارند (و تا حدي در افراد طبيعي)، جويدن، انقباض شديد عضلات گردن، بستن محكم چشمها و قفل كردن محكم آرواره، حركت پرده تمپان و انقباض عضلات گوش مياني ممكن است باعث بروز صداهايي سابژكتيو شوند. اگر فردي صداهاي ارگانيزه (تكلم يا موزيك) را ميشنود، اين وزوز گوش نيست، بلكه يك توهم شنوايي است (سايكوز يا آنسفاليت لوب تمپورال). وزوز گوش اگر توسط پزشك نيز قابل شنيدن باشد، ابژكتيو يا عيني است. براي شنيدن يا نوع وزوز گوش پزشك بايد گوش يا گوشي پزشكي خود را در جلوي مجراي خارجي گوش بيمار قرار دهد. در اين سيستم ضمن اينكه وزوز گوش مورد ارزيابي قرار ميگيرد قابليتشبيهسازي نوع صدايي كه بيمار احساس ميكند نيز وجود دارد دكتر محمد فرهادي، رئيس مركز تحقيقات گوش، حلق و بيني در اين خصوص به خبرنگار ما ميگويد: اين سامانه توانايي ارزيابي، تشخيص و درمان وزوز گوش را كه يك احساس آزاردهنده و احساس صدا در گوش و سر است، دارد. در يك تحقيق به منظور شناسايي مكانهايي از مغز كه درگير وزوز گوش هستند، تصاوير پتاسكن كه يك نوع شيوه تصويربرداري گسيل پروتون است، از مغز افراد سالم و افرادي كه دچار وزوز گوش بودند تهيه شد. سپس از مغز اين افراد، امآرآي مغز نيز گرفته و در مرحله بعدي با استفاده از نرمافزارهاي خاصي تصاوير پتاسكن و امآرآي همپوشاني داده شدند. با اين روش ميتوان پي برد كه در افراد مبتلا به وزوز گوش كدام قسمت از مغز آنها بيشتر فعال است و به كمك مهندسي پزشكي نيز ميتوان قابليت دسترسي به آن مركز را بررسي كرد و در صورت امكان ميتوان يك دستگاه سركوبگر در آن قسمت از مغز به كار گرفت، با كمك اين روش ميتوان وزوز گوش را به صورت كنترل شده در آورد يا اين كه آن را تا حدي قابل تحملتر كرد. وي ادامه ميدهد: در اين سيستم ضمن اين كه وزوز گوش مورد ارزيابي قرار ميگيرد، قابليت شبيهسازي نوع صدايي كه بيمار احساس ميكند نيز وجود دارد. وزوز گوش در 6 كانال مختلف ارزيابي ميشود كه در واقع نوعي كم كردن وزوز گوش است و اين سيستم امكان توليد همه صداهايي را كه فرد مبتلا به وزوز گوش ممكن است احساس كند، دارد و در عين حال ميتواند مشخصات صدا را كه شامل شدت فركانس و دامنه صداست، مشخص كند. در قسمت دوم اين پژوهش اين كه در چه قسمتي از مغز تغييراتي رخ ميدهد كه باعث وزوز گوش ميشود، با كمك پتاسكن تصويربرداري از مغز صورت گرفت كه اين قسمتهاي مغز را نشان داد. بخش ديگر اين پروژه تحقيقي، طراحي و ساخت دستگاه تحريك الكتريكي به منظور درمان وزوز گوش است. به كمك اين دستگاه بيمار تحت تاثير تحريكات الكتريكي قرار ميگيرد و با كمك اين دستگاه وزوز گوش حدود 10 درصد بيماران به طور كامل قطع شد و در 60 درصد بيماران وزوز گوش يا كاهش داده شد يا اينكه براي بيمار قابل تحمل شد. پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : رضااشرفی آق گنبد
این شیوه که امروزه بیشتر تحت عنوان بازتاب شناسی شناخته شده است ، با تحریک برخی از نواحی صورت از طریق ماساژ یا طب سوزنی ، در برخی از نواحی بدن که به صورت مطلوب فعال نیستند تحول ایجاد می کند. همچنین برای درک برخی از مشکلات که بر روی سطوح خود را نشان می دهند و ناشی از یک عامل خارجی است کارایی دارد. مشکلاتی از قبیل آکنه و یا .. می تواند در نتیجه عادات غیر بهداشتی و یا به دلیل زخم ویا منافذ بازی باشد که باکتری های ناخواسته را به بدن جذب می کند. در زیر نشان گر های زیرکانه ای از مشکلات داخلی که بر روی نقشه سلامت صورت طرح شده ، آمده است. اگر هریک از این نواحی حاوی رشد زائد، جوش ویا نشانگرهای رنگی مانند رنگ قرمز، بنفش، آبی ، سبز و .. بود می توان نشانه مقوله هایی باشد که باید به دنبال درمان آن باشید. 1. خطوط پیشانی: مخاط زیاد در مثانه یا کیسه صفرا 2. خطوط وسط پیشانی : معده ، کبد و یا مقوله های کیسه صفرا 3. ابروها : مشکلات کلیه و یا کبد 4. چشمان تیره : غده فوق کلیوی و کلیه و یا معده و کبد. رنگ آبی یا پوست پف آلود. 5. استخوان های گونه یا برآمدگی بینی : مشکلات قلبی/ گردش خون 6. وسط گونه ها: بد کارکردن روده بزرگ 7. ثلث پایین گونه ها : مشکلات ریه و معده 8. گوش ها : پرکاری غده های فوق کلیوی 9. لب ها: معده و روده ها 10. خط آرواره: معده روده بزرگ 11. چانه : مقوله های کلیه / کم آبی – کمبود آب بدن 12. پوست رنگ پریده : کمبود جریان خون/ سطح پایین فعالیت/ کمبود نور خورشید درمان ارگان های بدن می تواند به صورت های مختلف انجام شود. از ارکان ساده سلامت پیروی کنید و برخی از بخش های بدنتان را بازسازی کرده تا در سراسر زندگی جوان باقی بمانید. یک سبک زندگی فعال، تغذیه صحیح و رشد روحی و احساسی، 3 کلید اصلی زندگی سالم است. سبک زندگی فعالانه باعث مصرف زیاد آب در بدن می شود که به صورت طبیعی خود یک عامل درمان و پاک سازی بدن است. بسیاری از غذاهای گیاهی، برخی نواحی مشکل دار را مورد هدف قرار می دهند و منجر به سلامت ارگان ها می شود. بالغ شدن روحی نیز به شما کمک می کند جوان بمانید، کمتر نگران شوید و از نظر ذهنی استرس نداشته باشید. ماساژ این نواحی از صورت می تواند جریان خون را در ارگان های مربوطه افزایش دهد و میزان سلامتی را بهبود بخشد. ورزش ها و انقباضات زیادی است که می توانید بر روی صورتتان انجام دهید که حتی در ابتدا ممکن است به نظرتان احمقانه بیاد ولی در حقیقت بسیار موثر بوده ومی تواند تحول بزرگی را بدون کار زیاد صورت دهد. اگر شما به طب سوزنی به عنوان درمان موثر می اندیشید ، به دنبال پزشک قابل اطمینان و حاذق باشید. بعد از چندین جلسه این نوع درمان می تواند بسیار نتیجه بخش باشد، بنابراین بیشتر به دنبال کیفیت و پزشک حاذق در این مورد باشید. آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها ساعت کاسیو">ساعت کاسیو
نويسندگان |
|||
![]() |